رمان تجربی
مقاله زولا رُمان تجربی Le Roman Experimental را می توان پریشان پردازی redutio ad absurdum علم پوزیتیویست نامید، زیرا با این قصد نوشته شده بود که روح علمی را به خود ادبیات نیز گسترش داده و آن را
نویسنده: امیل زولا
مترجم: کامبیز گوتن
مترجم: کامبیز گوتن
مقدّمه:
مقاله زولا رُمان تجربی (*) Le Roman Experimental را می توان پریشان پردازی redutio ad absurdum علم پوزیتیویست نامید، زیرا با این قصد نوشته شده بود که روح علمی را به خود ادبیات نیز گسترش داده و آن را
«تجربی» سازد. زولا (1902- 1840) رهبر مکتب ناتورالیست Naturaliste در ادبیات و نویسنده مجموعه مشهور Rougon- Macquart (شامل 20 رُمان) بود که در آن «سرگذشت طبیعی و اجتماعی» خانواده ای در دوره امپراتوری دوّم
(سلطنت ناپلئون سوم) دنبال می شد.
در تحقیقات ادبی خودم، اغلب از روش تجربی سخن گفته ام که می توان در رُمان و نمایشنامه نویسی آن را به کار گرفت. بازگشت به طبیعت، تحول طبیعت گرانه ای که از ویژگی قرن ماست، کم کم تمامی جلوه های شعور انسانی را در مسیر علمی یگانه به پیشروی وا می دارد. منتها این ایده که ادبیات تحت هدایت علم عمل کند بی شک تعجب آور خواهد بود مگر اینکه دقیقاً توجیه گردیده و فهمیده شود. لذا به نظرم لازم می آید که به طور خلاصه روشن سازم وقتی از رُمان تجربی حرف می زنم منظورم چیست.
روش تجربی را کلود برنار با قدرت و وضوح تحسین انگیزی در کتابش Introduction a Lُ Etude de Ia Medecine» Experimentale» توضیح داده است، و من فقط کافی است به استناد کنم... .
در مورد رُمان، به سادگی می توان دید که رُمان نویس هم یک مشاهده کننده است و هم یک تجربه گر. جنبه مشاهده گری در او حقایقی را در اختیارش می نهد که مشاهده نموده است، نقطه عزیمتی را نشانش می دهد، زمین مستحکمی را ارائه
می دهد که شخصیت های داستان باید آن را بپیمایند و وقایع در آن به وقوع بپیوندند. سپس جنبه تجربه گرانه اش ظاهر می شود و تجربه ای را در معرض دید قرار می دهد، یعنی، در داستانی شخصیت ها را در مسیری می گذارد تا نشان بدهد که تسلسل یا توالی واقعیّتها به نحوی خواهد بود که حتمیّت، یا جبر علمیِ پدیده مورد آزمایش، ایجاب می کند. یعنی همواره با تجربه ای سرو کار داریم که به قول کلود برنار «برای دیدن و بررسی کردن» «pour voir» است. رُمان نویس کارش را با جستجو کردن حقیقت می آغازد. برای اینکه مثالی آورده باشیم، به شخصیت بارُن اولو Baron Hulot در رُمان «دختر خاله بِت» اثر بالزاک اشاره می کنیم. حقیقت کلی، که بالزاک مورد مشاهده خود قرار داده است، صدماتی است که شوریدگیهای عاشقانه یک مرد، در خانه، در خانواده، و در جامعه به بار می آورد. بالزاک، به محض انتخاب کردن موضوع مورد نظرش، از حقایق ناشناخته شده
می آغازد؛ سپس به تجربه گری دست می زند، و اولو را در معرض امتحانهای متعددی قرار می دهد، او را در محیط های خاصی رها می سازند تا نشان دهد دستگاه پیچیده شور و شیداییِ وی به چه نحوی عمل می کند. بدیهی است که در اینجا نه تنها امر مشاهده، بلکه تجربه و آزمودن نیز در کار است. از آن جائی که بالزاک فقط به عکس برداری صِرف از حقایقی که جمع آوری کرده است راضی نمی شود، لذا مستقیماً مداخله کرده و شخصیت مورد نظرش را در شرایط خاصی قرار می دهد، شرایط و موقعیتهایی که خودش بر آنها تسلط کامل دارد. مسئله این است که پی ببریم چنین شیدایی و شوری در یک چنین محیط و شرایطی چه عواقبی را به بار می آورد، چه از نقطه نظر فردی و چه از لحاظ جامعه؛ و یک رُمان تجربی، مثل رُمان«دختر خاله بِت» صرفاً گزارشی است از یک آزمون و تجربه که رُمان نویس در معرض دید همگان قرار می دهد، در واقع، تمامی طرز عمل در اینجا عبارت است از اخذ حقایقی که در طبیعت وجود دارند، و آنگاه بررسی چگونگی کار این حقایق، سپس تغییر دادن محیط و شرایط و تأثیرات حاصله را سنجیدن، بی اینکه از مسیر قوانین طبیعی خارج شویم. سرانجام، شما از آن انسانِ مورد نظر، شناختی حاصل خواهید نمود؛ به شناختی علمی از او دست خواهید یافت، چه در مورد رابطه های فردی اش و چه رابطه های اجتماعی اش... .
بدینسان، می بینید که علم چه پیشرفتی نموده است. در قرن گذشته کاربرد دقیق روش تجربی به پیدایش علم فیزیک و شیمی منجر می گردد که از اسارت تصوّرات غیرمعقول و مافوق طبیعی آزادند. آدمی به یمن کاربرد شیوه تجریه و تحلیل پی می برد که قوانین ثابتی وجود دارند، و از ماهیت پدیده ها آگاهی حاصل می کند. پس به برداشتن گامی فراتر نایل می شود. موجودات زنده، که حیات گرایان برای آنها امری رازگونه را دخیل می دانستند، اینک سادگی یافته و تابع مکانیزم مادّه می گردند. علم ثابت می کند که شرایط موجود برای تمامی پدیده ها، چه آنها موجوداتی زنده باشند و چه بی جان، یکی است؛ و از آن پس است که می بینیم فیزیولوژی نیز کم کم قطعیت مسلّم علم شیمی و طب را کسب می کند. ولی آیا به همین بسنده خواهیم کرد؟ بی شک نه. وقتی اثبات شده باشد که تن آدمی یک ماشین است و چرخ و دنده اش را می توان به میل و اراده شخصِ آزماینده از هم جدا کرد و دوباره بر هم سوار نمود، آنگاه است که می توانیم جلوتر برویم و اَعمال احساسی و فکری آدمی را بررسی کنیم. آنگاه است که می توانیم وارد حوزه ای شویم که تاکنون به فیزیولوژی و ادبیّات تعلّق می داشته؛ فتح قطعی علم در فرضیّاتی که فیلسوفان و نویسندگان ارائه کرده اند در چنین صورتی است که به وقوع خواهد پیوست. ما شیمی تجربی و طب تجربی را داریم؛ ما دارای فیزیولوژی تجربی نیز خواهیم شد و بعدها به رُمان تجربی هم دست خواهیم یافت. از چنین تحول یا تکاملی گریز نیست، هدفی که امروزه می توان آن را دید. همه چیز همبسته یکدیگرند؛ لازم است از حتمیّت اجسام بی جان آغاز نمود تا به حتمیّت موجودات زنده رسید؛ و از آنجائی که دانشمندی همچو کلود برنار اکنون با دلیل نشان
می دهد که قوانین ثابتی بر جسم انسان حاکم اند، به سادگی می توانیم ادّعا کنیم ساعتی که در آن قوانین، اندیشه و احساس نیز فرمول بندی شوند نیز به نوبه خود فرا خواهد رسید، بی اینکه واهمه از آن داشته باشیم که دچار لغزش و اشتباه شویم. حتمیّت مشابهی بر سنگفرشهای خیابان و مغز آدمی حکومت خواهد داشت... .
بی شک قصد ندارم در اینجا قوانینی را به صورت فرمول ارائه دهم. در شرایط حاضر علم ما مربوط به انسان آنچنان با و هم و درهم ریختگی آمیخته است که ارائه دادن کوچکترین سنتزی کم خطر نخواهد بود. آنچه می توان گفت این است که حتمیّت یا جزم علمی مطلقی برای تمامی پدیده های انسانی وجود دارد. از همان جاست که تفحّص یا بررسی، وظیفه و تکلیفی به حساب می آید... .
بی اینکه جرأت کنم قوانینی رابه صورت فرمول ارائه دهم، بر این عقیده هستم که مسئله ارثی عظیمی بر تجلیّات فکری و احساسی انسان دارد. من تأثیر محیط را نیز بسیار مهم می شمارم... . ما اهمیت زیادی را که کلود برنار برای مطالعه چنان شرایط ارگانیک داخلی قائل است مورد ملاحظه قرار دادیم، و اگر بخواهیم به حتمیّت پدیده ها در موجودات زنده پی ببریم باید به این شرایط ارگانیک داخلی توجه داشته باشیم. بنابراین در مطالعه و بررسی وضع یک خانواده یا گروهی از موجودات زنده، به نظرم می رسد که وضع اجتماعی به همان اندازه مهم باشد. روزی فیزیولوژیست به ما مکانیزم اندیشه ها و احساسات شورانگیز را توضیح خواهد داد؛ ما خواهیم دانست که دستگاه فردی هر انسان چگونه کار می کند؛ او چگونه می اندیشد، مهر چگونه می ورزد، از عقل چگونه به شیدایی و جنون کشیده می شود؛ ولی این پدیده ها که ناشی از طرز کار اندامهاست، و تحت تأثیر وضع داخلی عمل می کنند، در انزوا یا هیچی صِرف به وجود نمی آیند. آدمی تنها نیست؛ او در جامعه زندگی می کند، در یک وضع اجتماعی؛ در نتیجه، از نقطه نظرها ما که به نوشتن رُمان اشتغال داریم، این وضع اجتماعی پیوسته پدیده ها را دستخوش تغییر و تبدیل می سازد... .
من به این نکته رسیده ام: رُمان تجربی نتیجه ای است از انقلاب علمی قرن؛ این امری است که ادامه دارد و فیزیولوژی را کامل خواهد کرد، علمی را که به شیمی و طب متّکی است؛ در رُمان تجربی جای مطالعه انسان تجریدی و متافیزیکی را مطالعه انسان طبیعی می گیرد، انسانی که قوانین فیزیکی و شیمیایی هدایتش می کنند و برحسب تأثیرات محیط تغییراتی را حاصل می نماید؛ در یک کلام، ادبیاتی است در خور عصر علمی ما، چنانچه ادبیات کلاسیک و رُمانتیک هم با عصر اسکُلاستیک و تئولوژیک همسویی داشت... .
پی نوشت ها :
* Emile Zola: The Experimental Novel and Other Essays, Belle M. Sherman (trans.) (London: Cassel Publishing Co.: 1893), PP. I, 8-9, 16-20, 23.
منبع: فرانکلین، لوفان باومر؛ (1389)، جریان های اصلی اندیشه غربی جلد دوم، کامبیز گوتن، تهران، انتشارات حکمت، چاپ دوم، 1389.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}